چه یادگار نوبسم من اندرین دفتر


که ازکدورت دل خامه را قرار نماند

بدین خوشیم که از خوب و زشت کار جهان


به روزگار جز این چند یادگار نماند

یکی سوار درآمد به دشت و شوخی کرد


ولی دریغ که جزگرد از آن سوار نماند

تو ای رفیق که خواندی خط بهار امروز


بمان به کام دل خویش اگر بهار نماند